در گزارش مراکز مطالعاتی آمریکا، بر تحریم اقتصادی برای متوقف کردن ایران و عقب نشینی از توسعه برنامه هسته ای خود، تأکید زیادی شده است. غربیها امیدواری زیادی به میزان اثرگذاری این تحریم ها دارند. نکته واضح این است که اغلب دشمن اقتصاد کشور را شکننده می داند و تمرکز فشار بر آن را راه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی تلقی می کند. اندیشکده رند در گزارشی ...
الف) افزایش روند قدرت یابی ایران
ب) ارزیابی برنامه های توقف فعالیتهای هسته ای ایران
الف) افزایش روند قدرت یابی ایران
حرف غیرمستقیم کارشناسان در اغلب ارزیابیهای مراکز مطالعاتی آمریکا و انگلیس، گویای روند رو به افزایش قدرت جمهوری اسلامی و ناتوانی غرب در پیشگیری از این روند است. مراکز مطالعاتی غرب، توان جمهوری اسلامی در غنیسازی 20 درصدی اورانیوم، تجهیزات نظامی، تسلط ایران بر تنگه هرمز و قدرت نفتی ایران را از مهمترین عوامل قدرت جمهوری اسلامی میدانند و بنابراین همه فکر و توان خود را بهکار میگیرند تا چگونگی مقابله با این عوامل را دریابند
.
1) قدرت نظامی ایران و توانمندی آن در بستن تنگه هرمز
در این زمینه اندیشکده «نیو امریکن سکیوریتی» در مقالهای به قلم «دیوید ایزنبرگ» مینویسد: «بر اساس گزارش اخیر یک مؤسسه تحقیقاتی مستقل و غیرانتفاعی سیاست عمومی در واشنگتن، توانایی پس از جنگ سرد ارتش آمریکا برای اعمال قدرت در خارج از کشور با چالشهای کمّی بر سر آزادی عمل آنان، ممکن است بهسرعت در حال اتمام باشد. براساس گزارش «مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجهای» آمریکا، ایران مشغول سرمایهگذاری روی تواناییهای جدیدی است که میتواند برای جلوگیری، تأخیر یا ممانعت از عملیات نظامی مؤثر آمریکا در خلیجفارس به کار برده شود. دستیابی ایران به سلاحهایی برای جلوگیری از دسترسی به خلیج[فارس]، واپایش (کنترل) جابهجایی نفت و گاز در منطقه و فشار و تهدید، نگرانی زیادی برای آمریکا و شرکای امنیتی آن ایجاد کرده است.»
این گزارش میافزاید: «اگر ایران برای مدتی طولانی در حمل و نقل خلیج[فارس] اختلالی ایجاد نکند، باز هم میتواند اثری ویرانکننده داشته باشد. گزارش اخیر صندوق بینالمللی پول نشان میدهد بستن تنگه هرمز از سوی ایران «بخش عمدهای از ظرفیت ذخیره اوپک را از بین خواهد برد... راههای جایگزینی وجود دارد، اما فقط برای بخش کوچکی از نفت جابهجا شده از طریق تنگه و کاربردی کردن این راهها زمانبر است و در عین حال، هزینه حملونقل به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت.»
این گزارش ادامه میدهد: «بستن تنگه هرمز انجام خواهد شد و بازارها این موضوع را مقدمه افزایش شدید تنشهای ژئوپولیتیک در جهان شامل اختلالی بسیار بزرگتر و بیسابقه میدانند.» گزارش صندوق میافزاید: «اختلال در تأمین منبع احتمالاً اثر بسزایی بر قیمتها خواهد داشت که نهتنها به دلیل اختلاف در عرضه و تقاضا در کوتاهمدت، بلکه به خاطر اوضاع کنونی میانگیرها در بازار نفت است.» این گزارش باعنوان «عملیات از راه دور برای خنثیسازی تهدیدهای ضد دسترسی- ضد ورود ایران» بیان میدارد که ایران چندین دهه است برای مقابله نظامی احتمالی با آمریکا آمادگی دارد. ایران به جای مقابله نظامی مستقیم که جنگ میان ضعفهای ایران و قدرت آمریکا است، یک راهبرد «نامتقارن» ضددسترسی- ضد ورود را ایجاد کرده است که برای جلوگیری از ایجاد پایگاههای نیروهای آمریکایی و آزادی عمل در مانور دریایی، فناوری پیشرفته را با تاکتیکهای چریکی ادغام میکند.»
این گزارش بیان میدارد: «توقف صادرات نفت ایران به کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) بدون جایگزینی برای موازنه ممکن است در ابتدا، با جایگزینی تدریجی دیگر تأمینکنندگان یا آزادسازی منابع اضطراری، باعث افزایش 20 الی 30 درصدی قیمت نفت شود.» همچنین تأکید میکند که «بستن تنگه هرمز میتواند با محدود کردن جایگزینی از سوی دیگر تأمینکنندگان در منطقه، باعث افزایش بسیار بیشتر قیمت نفت شود.»بر اساس اظهارات «پاتریک کرونین»، یکی از مشاوران ارشد اندیشکده «نیو امریکن سکیوریتی»، «اگر بتوانید جریان نفت را حتی برای چند هفته قطع کنید، اقتصاد جهان دچار رکود میشود. این بهای زیادی است؛ بدون اغراق چنین خواهد شد.» بر اساس گفتههای «کرونین»، کشتیهای جنگی تنها گزینه ایران برای ایجاد اختلال نیست. وی در یک مصاحبه تلفنی با «آسیا تایمز آنلاین» اظهار کرد: «بستن تنگه هرمز را فراموش کنید. میتوانید زیرساختهای نفتی عربستان سعودی را مورد حمله قرار دهید؛ این کار اثر شدیدی خواهد داشت.»
2) محاسبه سایر مؤلفه های قدرت ایران
در ادامه مقاله، دیوید ایزنبرگ، بر مبنای گزارش «مرکز ارزیابیهای راهبردی و بودجهای» آمریکا، بهقدرت جمهوری اسلامی دور از مرزهای خود اشاره میکند و مینویسد: «همانطور که بسیاری از تحلیلگران معتقدند، ایران میتواند شبکههای گروههای نیابتی شیعه تحت فرمان خود در سراسر جنوب غربی آسیا را نیز برای انجام عملیات و دامن زدن به شورش در کشورهایی که همراستا با آمریکا باقی ماندهاند، بسیج کند. اگر ایران، عوامل نیابتی خود را به راکتهای هدایتشونده، توپخانه، خمپارهانداز و موشک (G-RAMM) مجهز کند، این گروهها میتوانند بسیار خطرناک شوند. دیگر گروهها، مانند حزبالله لبنان، میتوانند کمپینهایی را با هدف گسترش بحران برگزار کرده، نواحی عقب ارتش آمریکا - حتی خود کشور - را در خطر قرار دهند.»
3) اندیشه جنگ با ایران محکوم به شکست است
اندیشکده «کاتو» در مقالهای به قلم «جیم پاول» بر ناکارآمدی گزینه جنگ علیه ایران تأکید میکند و مینویسد: «جنگهایی که آمریکا برای پیشگیری از خطر کشورهای دیگر آغاز میکند، اغلب نتیجهای را که باید بدهند، نمیدهند. بیشتر مواقع بعد از سالها جنگ و هزینههای فراوان آن، معلوم میشود که اشتباهی بزرگ در کار بوده، حتی اگر به نظر برسد که جنگ به نفع آمریکا تمام شده است. طبلها دارند به صدا در میآیند تا جنگی پیشگیرانه را برای ویران کردن تأسیسات هستهای ایران اعلام کنند؛ ولی هشداری مهم را هم باید در نظر داشت، زیرا این همان داستانی است که آمریکاییها همین چند وقت پیش شنیدند؛ در ۲۰۰۳، وقتی جنگ پیشگیرانه علیه عراق را آغاز کردند. اگرچه آمریکا در آن جنگ «پیروز» شد، اطلاعات سریای که ادعا میکرد عراق سلاحهای کشتار جمعی دارد، غلط از آب درآمد. کشتار، یک دهه به طول انجامید، فرقههای سنی و شیعه دوباره به جان هم افتادند و چون «صدام حسین» هم رفته بود، خلأی سیاسی- نظامی ایجاد شد که همسایه بزرگ عراق، یعنی ایران، بیشک به دنبال استفاده از آن است. آینده هستهای ایران، وحشتناک است؛ ولی ما تاکنون باید یاد گرفته باشیم که جنگی پیشگیرانه، مسائل را پیچیدهتر میکند. دلیلش هم این است که جنگ چیزی پرهزینه، خشن و غیرقابلپیشبینی است که دولتها به انجامش دست میزنند. بازهم، حتی پیروزیهای مقتدرانه ممکن است معلوم شود که اشتباهاتی جدی بودهاند، اگر نگوییم مصیبتبار، دلیلش هم عواقب ناخواسته آن است. ممکن است بتوانیم اقدامات خودمان را کنترل کنیم، ولی نمیتوانیم واکنش مردم را به آنچه که انجام میدهیم، کنترل کنیم.»
4) راههای پیشنهادی برای مقابله با توانمندی ایران در بستن تنگه هرمز
هرچند ناامیدی دشمن از حمله نظامی به ایران آشکار است؛ اما در عینحال، باید از پیشنهادهای مراکز مطالعاتی آنها برای چگونگی مقابله با توان ایران آگاهی داشت. گزارش اندیشکده «نیو امریکن سکیوریتی» بعد از محاسبه و ارزیابی توانمندیهای ایران در بستن تنگه هرمز و حمله به عقبه نظامی آمریکا، راههایی را برای چگونگی مقابله با توان ایران پیشنهاد میکند و مینویسد: «بر اساس گزارش CSBA، اگر آمریکا بخواهد در برابر تلاش ایران برای بستن تنگه هرمز، دسترسی خود به خلیجفارس را با موفقیت حفظ کند، به چیزی بیش از سلاح نیاز دارد. همچنین به رویکرد عملیاتی جدیدی نیازمند است که «تأکید آن را بر تواناییهایی که برای اوضاع مساعد بهینهسازی شدهاند، کاهش دهد تا تواناییهای مورد نیاز برای عملیات را در وضعیتی که ماهیتی نامساعد دارند، در اولویت قرار دهد»، که در حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد.» در میان پیشنهادهای مطرح شده در این گزارش میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- یک هواپیمای بدون سرنشین نظارت و حمله (UCLASS) که بتواند در محیطهای با تهدید بالا، از برد بالههای هوایی ناوهای هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا فراتر رود. نیروی دریایی باید ماژولهای افزایش بار مفید را در زیردریاییهای تهاجمی نسل آینده کلاس «ویرجینیا» بگنجاند تا بتوانند کاهش برنامهریزی شده در ظرفیت انجام حملات موشکی در حالت ایستا را معکوس سازد و یک «زیردریایی بزرگ بدون سرنشین با قابلیت جابهجایی» ایجاد کند که بتواند شبکه نظارت در زیر دریاها را گسترش دهد.
- یک لیزر مستحکم داخل یک کشتی برای دفاع در برابر هجوم کشتیها و باران موشکهای کروز ضدکشتی و تجهیز یک بمبافکن دوربرد برای حمل موشکها و مینهای ضدکشتی.
- برای کمک به برآورده کردن نیازهای آینده برای اعزام نیرو، وزارت دریاداری باید یک وسیله جنگی آبی-خاکی را وارد میدان کند که برای مأموریتهای جنگی زمینی بهینهسازی شده و ظرفیت کافی برای حمایت از عملیات مشترک در زیر آب را نیز دارد.
- ساخت موشکهای هوا به هوا که بتوانند موشکهای بالستیک را رهگیری و نابود کنند، همچنین در فناوریهای انرژی جهتدار که میتواند دفاع در برابر موشکهای کروز و بالستیک را با هزینهای کمتر از دستگاههای رهگیری پویای کنونی انجام دهد، سرمایهگذاری کند.
- وزارت دفاع همچنین باید به دنبال ساخت مینهای پیشرفته و تواناییهای غیر مهلک باشد که میتواند مانعی فیزیکی در برابر حملات G-RAMM تروریستها در برابر نیروهای آمریکا و محلهای عملیات رو به جلو ایجاد کند.
ب) ارزیابی برنامه های توقف فعالیتهای هسته ای ایران
1) پیشرفتن برنامه هسته ای ایران با وجود فشارهای غرب
اندیشکده انگلیسی «روسی» در گزارشی به قلم «شاشانک جوشی» فشارهای غرب برای توقف برنامه هسته-ای جمهوری اسلامی ایران را بررسی کرده و بهصراحت مینویسد: «ماه گذشته یک دانشمند هستهای ایران، در خودروی، شخصیاش به قتل رسیده و به آخرین قربانی جنگ مخفی و طولانی بین ایران و ائتلاف مخالفانش بدل شده است.» در این نوشته بهگونهای غیرمستقیم اعتراف شده که ترور دانشمندان هستهای ایران، نتیجه مخالفت غرب با برنامه هستهای ایران است. هرچند گزارش مذکور در ادامه اذعان میکند که تمامی فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی تحت نظارت آژانس قرار دارد؛ اما بهسان گزارشهای دوپهلوی آژانس، ابهاماتی را در مورد برنامه هستهای ایران طرح میکند. این گزارش تصریح دارد که غنیسازی اورانیوم ازسوی ایران تا میزان 20 درصد زیر نظر آژانس است؛ اما دولتهای غربی بهویژه فرانسه این فعالیت صلحآمیز را برنمیتابند و فشارهای زیادی را بر ایران وارد میکنند. طبق این گزارش، دور جدید تحریمها علیه ایران بهسبب این است که آژانس در گزارش اخیر خود «اخطار داد که ارائه تضمین معتبر در مورد عدم وجود مواد و فعالیتهای هستهای اعلام نشده در ایران غیرممکن است و بنابراین نمیتوان نتیجه گرفت که تمام مواد هستهای ایران در فعالیت صلحآمیز به کار گرفته میشوند.»
این جمله میخواهد ادعا کند که تحریمها علیه جمهوری اسلامی، مبنایی حقوقی دارد و این یک دور باطل مصادره سازمانهای بینالمللی به نفع قدرتهای غربی است؛ بهعبارتی، آژانس تحت سلطه این کشورها گزارشی مبهم منتشر میکند و چنین گزارشی مبنای تصمیمگیری سلطه گران غربی در مورد کشورهای مخالف خود میشود.در ادامه این گزارش آمده است: «به نظر میرسد اسرائیل، احتمالاً با همکاری آمریکا و دیگران، مبارزهای را از طریق ترور دانشمندان هستهای، خرابکاری در تأسیسات هستهای و نظامی و جنگ نرم علیه سانتریفیوژهای ایران آغاز کرده است که بارزترین شکل آن، پخش ویروس «استاکسنت» بود.»
در گزارش مراکز مطالعاتی غرب، به اثرگذاری ویروس استاکسنت بر تأسیسات هسته ای اشاره زیادی شده است. «ایلان برمان» در مقالهای در فصلنامه خاورمیانه(THE Middle East Quarterly) با اشاره به این ویروس، می-نویسد: «اعتقاد بر این است که این کرم رایانهای را اسرائیل، آمریکا یا هر دو کشور ساختهاند که از تابستان 2009 به سیستمهای کنترل هستهای ایران حمله کرده و آنها را تخریب کرده است. بنابر گزارش مؤسسه علوم و امنیت بینالملل، ویروس استاکسنت بین سالهای 2009 و 2010 موفق شد از میان 9000 سانتریفیوژ غنیسازی اورانیوم در تأسیسات نطنز حدود 1000 سانتریفیوژ را از کار بیندازد و بدینوسیله باعث به تأخیر انداختن موقتی چرخه هستهای ایران شده است. ضمناً، اقدامات مخفیانه نیز، بر عوامل انسانی برنامه هستهای ایران بیتأثیر نبوده است. ترور دانشمند هستهای و زخمی کردن یک دانشمند دیگر طی دو حمله جداگانه در اواخر ماه نوامبر، از جمله مواردی هستند که رسانههای گروهی، آن را «جنگ مخفی علیه برنامه هستهای ایران» نامیدهاند.»
مشخص میشود که غرب علاقه زیادی به خرابکاری در برنامه هسته ای ایران دارد؛ اما چون از راههای ضربه زدن فیزیکی خوف دارد، به راههای نرم افزاری و همچنین ترور روی آورده است. در مورد جنگ سایبری دشمن باید گفت به نظر میرسد سرمایه گذاری دشمن در این زمینه به معنای توانمندی و پیشرفت نباشد، بلکه ناتوانی آن را نشان میدهد؛ چرا که دشمن هرچند هم در جنگ سایبری پیشرفت کند، توانمندی آن در ایجاد نظم یکجانبه را کمتر در اذهان عمومی دنیا جا میاندازد. ضمن اینکه متخصصان ایرانی بهسادگی میتوانند راه غلبه بر دشمن در جنگ سایبری را بیاموزند. اولویت مهم دشمن در تقابل با حریف، جنگ نظامی است تا از این راه، هم صنایع نظامی خود را گسترش دهد و هم افکار عمومی دنیا را متوجه ابرقدرتی خود کند و این اهداف در نبرد سایبری تأمین نمیشود. بنابراین رویآوردن آنان به نبرد سایبری از سر اضطرار و ضعف است؛ هر چند روی آوردن به ترور نیز ضعف دشمن را نشان میدهد.
2) ترس دشمن از دانش هسته ای ایران
دستیابی به دانش هستهای و راهاندازی چرخه کامل سوخت در داخل کشور، نوعی فناوری بسیار پیشرفته محسوب میشود که اهمیت آن بسیار بیشتر از داشتن بمب هستهای است؛ چرا که دانش هستهای در کنار خود سبب ارتقای سایر حوزههای فناوری میشود و خود آن در زمینههای مختلف کشاورزی، پزشکی، اکتشاف و ... استفاده میشود. علاوه بر این، در اختیار داشتن دانش هستهای به این معناست که فناوری هستهای با بمباران دشمن نابود نمیشود بلکه بعد از مدت کمی دوباره احیا میشود. این موضوعی است که در گزارشهای اخیر مراکز مطالعاتی غرب بر آن تأکید شده است. لئون پانهتا، وزیر دفاع آمریکا، معتقد است بمباران تأسیسات هستهای ایران در نهایت دو سال برنامه هستهای این کشور را به تأخیر میاندازد. در گزارش مؤسسه انگلیسی «روسی» نیز آمده است: ««جاشوآ پولاک» میگوید: «شما میتوانید تأسیسات غنیسازی را بمباران کنید؛ اما نمیتوانید برنامه غنیسازی را بمباران کنید. (یا حداقل برنامه پیشرفتهای چون برنامه ایران را نمیتوان بمباران کرد) این مانند یک رآکتور، با میلیاردها دلار سرمایه انباشته در یک محل در طی چندین سال نیست که گردآوری دوباره آن مشکل باشد، بلکه این مجموعهای از هزاران قطعه قابل تعویض است که میتوان آنها را در هر جایی گرد آورد و به کار گرفت... باید به نحوی ظرفیت ایران برای مهندسی ابزار دقیق را بمباران کرد. این مسئله تنها یک راهحل مشخص ندارد.»
گزارش مذکور در ادامه، نکته مهمی را از توان بازدارندگی فناوری هستهای برای ایران بازگو میکند: « داشتن گزینه ساخت بمب، به جای داشتن خود بمب، «پوشش اتمی»، یا «نهفتگی اتمی» یا «گزینه ژاپن» نامیده میشود. احتمالاً این مسیر برای تهران مطلوبتر است. سوابق هستهای شدن آشکارا یا به عبارت دیگر، مزایای هستهای شدن مختلط است: بدون شک «پیونگیانگ» به یک عامل بازدارنده قوی دست یافته؛ اما همچنان تحت تحریمهای شدید حکومت میکند. هند، که سلاحش را در 1998 پس از دوره نهفتگی هستهای طولانی آزمایش کرد، در نهایت معافیت ویژه از تحریمها را کسب کرد؛ ایران به چنین معافیتی دست نخواهد یافت. درک آنکه دستیابی یا آزمایش یک بمب چه سودی برای ایران خواهد داشت، سخت است مگر اینکه حکومت در خطر جدی سقوط باشد. ایران با داشتن ابزارهای فنی، به اعتبار و قدرت بازدارندگی دست مییابد یا آنگونه که چرچیل در 1951 بیان کرد، «به جای قانون به تکنیک دست خواهد یافت.»
3) عدم تأثیرگذاری سلاح هسته ای بر سیاست خارجی ایران
همچنانکه مقام معظم رهبری در بیانات اخیر خود در جمع دانشمندان هستهای کشور فرمودند، دشمن میداند که جمهوری اسلامی ایران نیازی به سلاح هستهای ندارد، شورای روابط خارجی آمریکا در هفته اخیر با انتشار گزارشی بر این نکته تأکید کرد که ایران برای ایجاد بازدارندگی، اهرمهایی غیر از سلاح هستهای دارد و نیازی به داشتن این سلاح ندارد. «اگر جامعه جهانی از راه آزمون و یا برآوردهای اطلاعاتی به این نتیجه برسد که ایران صاحب سلاح هستهای است، این سلاح چه تأثیری بر سیاست خارجی ایران خواهد داشت؟» این پرسشی است که «میکا زنکو»، از پژوهشگران شورای روابط خارجی ایالات متحده مطرح کرده و از شماری از دانشمندان حوزه روابط بینالملل و مطالعات امنیتی که در موضوع سلاحهای هستهای تجربه دارند، خواسته تا به آن پاسخ دهند. مطلبی که درباره این موضوع در سایت شورای روابط خارجی آمریکا منتشر شده، میگوید: «به باور بیشتر این دانشمندان، دستیابی به سلاح هستهای تأثیر چندانی بر سیاست خارجی ایران نخواهد داشت. از دلایل این امر آنکه هماکنون نیز جمهوری اسلامی ایران، ابزارهایی دارد که اصولاً دستیابی به سلاح هستهای را برایش به امری نه چندان مهم تبدیل میکند. «کیل بردسلی»، استادیار علوم سیاسی دانشگاه «اِموری»، در پاسخ به این پرسش معتقد است ایران مسلح به سلاح هستهای، رفتار چندان متفاوتی نخواهد داشت. منطق سخن او این است که اصولاً دستیابی به سلاح هستهای، با هدف ایجاد بازدارندگی در مقابل دشمنان صورت میگیرد؛ اما ایران هماکنون بازدارندههای مناسبی دارد که آن را از سلاح هستهای بینیاز میکند. بردسلی در این زمینه، به نقش مهم ایران در تأمین نیازهای نفتی جهان، دارا بودن نیروهای نظامی متعارف بسیار قوی، توانایی نفوذ در لبنان و عراق و همچنین خستگی غرب از جنگ اشاره میکند و به این ترتیب معتقد است قصد ایران برای به دست آوردن منفعت از سلاح هستهای، محل تردید است. «سارا کرپس»، استادیار دپارتمان حکومت در دانشگاه «کرنل» نیز میگوید: درباره این موضوع، باید بین دو عرصه تهدید و اقدام عملی تفاوت قائل بود. در عرصه نخست، بیگمان سلاح هستهای، توان چانهزنی بیشتری به ایران میدهد و از این جهت میتواند این کشور را تا اندازهای در راستای رسیدن به اهدافش یاری دهد. در عین حال، با توجه به منطق «تئوری بازدارندگی»، سلاح هستهای توان اقدام عملی بیشتری به ایران نمیدهد؛ زیرا این عرصه، عرصه محاسبه است و با توجه به توان دشمنان ایران برای اقدام متقابل هستهای، ایران به هیچ وجه از سلاح هستهای بهره نخواهد برد. «آنی تریسی ساموئل»، پژوهشگر مدرسه کندی در دانشگاه هاروارد نیز نظری مشابه را مطرح کرده، میگوید: در عرصه نظر، دستیابی ایران به سلاح هستهای، تأثیر شگرفی بر ذات سیاست خارجی آن نخواهد داشت. وی عقیده دارد که پایه سیاست خارجی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، همواره عملگرایانه بوده است. ساموئل همچنین این نظر را مطرح میکند که در اختیار داشتن سلاح هستهای، ممکن است به انزوای ایران منجر شود و مقامات ایرانی، هرگز خواهان چنین چیزی نیستند. وی سرانجام با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران، یک نظام غیرعقلایی یا خودنابودگر نیست، میگوید: داشتن سلاح هستهای تغییری در این امر پدید نخواهد آورد و سرانجام اینکه «تاد سِشر»، استادیار دانشگاه «ویرجینیا» و پژوهشگر امنیت هستهای در شورای روابط خارجی آمریکا، موضوع را از نگاهی تاریخی مورد بحث قرار میدهد. وی با اشاره به اینکه مهمترین نگرانی کنونی جامعه جهانی این است که ایران با به دست آوردن سلاح هستهای، توان تهدید خود را افزایش میدهد، این موضوع را رد کرده و بیان میکند: تهدیدهای هستهای، «بیاعتبار» هستند. دلیلی که سشر برای این ادعا مطرح میکند، این است که به دلایل گوناگون، هیچ کشوری واقعاً به استفاده از سلاح هستهای روی نخواهد آورد. وی در این باره به تجربه رژیم صهیونیستی، چین و کرهشمالی اشاره میکند و نقل قولی از «رابرت مک نامارا»، ژنرال بلندپایه آمریکایی، میآورد که میگفت: «سلاحهای هستهای بهکلی بیفایده هستند؛ مگر برای بازداشتن دشمن از استفاده از آن.L
ج) ارزیابی میزان اثرگذاری تحریمها علیه ایران
در گزارش مراکز مطالعاتی آمریکا، بر تحریم اقتصادی برای متوقفکردن ایران و عقب نشینی از توسعه برنامه هسته ای خود، تأکید زیادی شده است. غربیها امیدواری زیادی به میزان اثرگذاری این تحریمها دارند، هرچند دیدگاههای مخالف نیز مشاهده میشود. نکته واضح این است که اغلب دشمن اقتصاد کشور را شکننده میداند و تمرکز فشار بر آن را راه مناسبی برای مقابله با جمهوری اسلامی تلقی میکند. اندیشکده رند در گزارشی تحت عنوان «نظام سیاسی ایران و دیپلماسی آمریکا» به قلم نویسندگان: «جیمز دابینز»، «علیرضا نادر»، «دالیا داسا کایه»، «فردریک وری» می نویسد: «اقتصاد ایران به احتمال زیاد بزرگترین منبع ضعف رژیم است. این کشور با وجود دارا بودن برخی از بزرگترین ذخایر نفت و گاز طبیعی جهان، همچنان در باتلاق تورم و بیکاری گرفتار است. اوضاع وخیم اقتصادی در سه دهه گذشته یکی از مهمترین منابع نارضایتی عمومی از رژیم بوده است. رکود اقتصادی در آینده میتواند به تحریک بیشتر جوانان، افراد تحصیلکرده و حتی جمعیت بهظاهر بیکار و نیمهبیکار منتهی شود.
این گزارش با مرور تحریمهای اعمال شده بر ایران از سال 2009 تاکنون و قطعنامههای صادر شده علیه ایران، معتقد است در نسبت با قطعنامهها احتمالاً تحریمها فشار بیشتری بر جمهوری اسلامی وارد میکند. در ادامه این گزارش چنین ادعا شده است:
«محدودیتهای مالی به طور اخص، اثرات منفی بر اقتصاد ایران داشته است. تحریمهای مالی آمریکا و جامعه بینالمللی، گشایش اعتبارات اسنادی را برای شرکتهای ایرانی دشوار ساخته و هزینه دادوستد با آنها را افزایش داده است. کاهش ارزش پول ایران در اکتبر 2010 ناشی از اجرای تحریمهای شدید بانکی بوده است. بهعلاوه، تحریمهای سال 2010 به عدم عقد قرارداد بیمه با خط کشتیرانی جمهوری اسلامی از سوی شرکتهای بیمهگذار بینالمللی منجر شده است. در نتیجه، برخی شرکتهای کشتیرانی نتوانستند بدهی خود را تسویه کنند و از اینرو کشتیهای آنها در بنادر بینالمللی توقیف شد. بهطور کلی، بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی از سرمایهگذاری در حوزه انرژی ایران صرفنظر کردهاند. شرکتهای معروف اروپا از قبیل توتال فرانسه و گروه «لینده»(Linde) آلمان، روابط خود را با ایران بهطور کامل قطع کردند. ژاپن نیز در اکتبر 2010 فعالیت خود را در میدان نفتی آزادگان متوقف ساخت. تحریمهای سال 2010 نیز بر روابط تجاری ایران با شرکای سنتی دوست همچون هند تأثیر گذاشته است. در دسامبر 2009، بانک مرکزی هند به این نتیجه رسید که دیگر نمیتوان از اتحادیه تهاتری آسیایی مستقر در تهران برای پرداخت بدهیهای نفتی ایران بهره گرفت و بدین ترتیب، روابط مهم تجاری بین دو کشور دچار اختلال شد. اختلاف با هند بهطور اخص میتوانست دولتمردان ایران را سردرگم سازد؛ زیرا دو کشور به عنوان عضو جنبش عدم تعهد، رابطه نزدیکی با یکدیگر داشتند. جمهوری اسلامی ایران به روابط خود با کشورهای شرق آسیا همچون هند نگاه ویژهای داشت زیرا این سیاست را بهمثابه ابزاری برای دور زدن تحریمهای «غرب» میدانست. به نظر میرسد مشکلات اقتصادی و فقدان درآمد دولتی، عوامل کلیدی در اجرای طرح عظیم هدفمندی یارانهها بوده است. دولت ایران از هزینههای توأم با تخصیص یارانهها کاملاً اطلاع داشته است. رفسنجانی و خاتمی تلاش کردند تا این سیستم را اصلاح کنند اما مخالفت احزاب و اعتراضات داخلی مانع از اجرای این تصمیم شد. احمدینژاد که با اقتصاد رو به زوال و تحریمهای بینالمللی روبهرو است، در یک اقدام غیرمنتظره، نظام یارانهها را اصلاح کرد. دولت ایران در نظر دارد تا یارانهها را با واریز پول نقد به حساب ایرانیان «نیازمند» جبران کند؛ اما پرداخت پول نقد، موقتی است و از فشار ناشی از شوک اولیه برداشتن یارانهها بر طبقات پایین جامعه میکاهد که احتمالاً پایگاه اصلی حمایت رژیم هستند. در این راستا، تحریمها حداقل اصلاحات بسیار مثبتی، هرچند ناخوشایند را به ارمغان آوردهاند. تحریمها با تعمیق شکاف در داخل نظام سیاسی، بر روند تصمیمگیری ایران تأثیر گذاشتهاند. ناکامی دولت احمدینژاد در جلوگیری از تصویب تحریمهای شدیدتر علیه ایران قویاً از جانب مخالفان سیاسی در اردوگاه محافظهکاران/اصولگرایان از جمله چهرههای برجسته نظیر رفسنجانی مورد انتقاد قرار گرفته است. انزوای ایران و اقتصاد رو به زوال از سوی مخالفان اصولگرای احمدینژاد همچون علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی و آیتالله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. برادران لاریجانی «جانشینان» احتمالی ریاستجمهوری احمدینژاد تلقی میشوند. علی لاریجانی به عنوان رئیس تیم مذاکرهکننده هستهای ایران، از سیاست هستهای انعطافپذیرتری تبعیت میکند و تعامل دائمی- در برخی اوقات موفقیتآمیزی- با اتحادیه اروپا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی داشته است. او همانند برادر خود، صادق لاریجانی، همواره از نحوه مملکتداری احمدینژاد انتقاد کرده است. دولت آینده ایران که احتمالاً تحت سلطه دو برادر خواهد بود، تا اندازهای سیاست خارجی و هستهای متفاوت را دنبال میکند. با اینحال، ابراز تمایل دولتمردان جمهوری اسلامی برای تعامل با جامعه بینالمللی به دلیل فشارهای داخلی و بینالمللی، میتواند نشانهای از ضعف لحظهای و زودگذر باشد تا خواست واقعی برای سازش با غرب؛ و میتواند راه حلی برای خرید زمان تلقی شود در حالیکه همزمان توسعه قابلیت هستهای را دنبال میکند. به نظر میرسد که تهران قابلیت هستهای را به عنوان دارویی برای همه مشکلات داخلی و خارجی میپندارد از جمله مقابله با تهدید آمریکا برای تغییر رژیم ایران. هزینههای اقتصادی و سیاسی در کوتاهمدت و میانمدت ارزش انتظار کشیدن برای کسب منافع ناشی از قابلیت تسلیحات هستهای در آینده را دارد.»
در مقابل این دیدگاه، «ایلان برمان» در مقالهای که به آن اشاره شد، نظر دیگری دارد. وی با تشریح تحریمهای جدید علیه ایران و اثرات آن در حوزه انرژی و کشتیرانی، معتقد است این تحریمها قطار هستهای ایران را متوقف نمیکند. وی مینویسد: «با وجود کسب این موفقیتها، مدارک موجود نشان میدهند که تحریمهای بینالمللی تا به امروز نتوانستند تغییر محسوسی در محاسبات راهبردی ایران ایجاد کنند. از این جهت، واشنگتن باید با استفاده از «اهرمهای» اقتصادی و راهبردی جدید، فشارهای وارده بر ایران را افزایش دهد. خوشبختانه، تعدادی از این عوامل وجود دارند.» منظور برمان از این عوامل، اعمال فشار آمریکا بر قرارگاه سازندگی خاتم در بیرون مرزهاست. به اعتقاد وی «وزارت خزانهداری آمریکا طی دو سال گذشته تلاش کرده است تا با تحریم برخی شرکتهای تابعه خاتمالانبیاء این ریسکها را برای سرمایهگذاران بینالمللی به حداقل برساند تا «با کمک به سایر شرکتهای جهان، از روابط تجاری با این نهاد جلوگیری به عمل آورند، روابطی که در نهایت به نفع سپاه پاسداران و فعالیتهای خطرناک آن است.» اما وزارت خزانهداری آمریکا هنوز برای شرکتهای چندملیتی که آگاهانه با سپاه پاسداران روابط تجاری دارند، جریمهای تعیین نکرده است و فعالیتهای برونمرزی سپاه پاسداران را به طور جدی هدف نگرفته است؛ حتی زمانیکه این فعالیتها تأثیر مستقیمی بر منافع امنیت ملی آمریکا دارند. برای مثال، مقامات آمریکا حدس میزنند خاتمالانبیاء در عراق یکی از بزرگترین بازیگران اقتصادی در بازسازی پس از جنگ است. چنین موقعیتی سپاه پاسداران را به یک شریک مهم در دنیای اقتصاد و سیاست پس از صدام در عراق تبدیل میسازد - سازمانی که با قدرت عظیم خود میتواند عراق را به درون مدار ژئوپولیتیکی ایران سوق دهد. با این حال، با وجود میلیاردها دلاری که صرف بازسازی زیرساختهای عراق شده است، اقدامات هماهنگی برای جلوگیری از ریخته شدن پول مالیاتدهندگان آمریکا به جیب تهران اتخاذ نشده است.»
اما اندیشکده انگلیسی «روسی» در مورد اثرگذاری تحریمها بر ایران نظر مخالفی دارد. در گزارش این اندیشکده آمده است: «همانطور که «رابین میلز» میگوید، «تحریم نفت، چه عملی شود و چه شکست بخورد، ایده بدی است». دولت ایران قبلاً ثابت کرده که تحریمها بسیار سست و ضعیف هستند؛ زیرا برخی واردکنندگان نفت ایران از زیر بار آن شانه خالی میکنند و چین نیز از ایران تخفیف میگیرد. یونان، با اقتصاد بسیار آسیبپذیر، یکچهارم نفت مورد نیازش را از ایران وارد میکند. ایتالیا 13 درصد و اسپانیا اندکی کمتر از 10 درصد نفت خود را از ایران میگیرند. کره جنوبی و ژاپن هر کدام برای حداقل 10 درصد از واردات نفت خام خود به ایران وابستهاند. ذخایر نفتی عربستان سعودی بین بازارهای اروپایی و شرقی پخش شده و بنابراین افزایش قیمت نفت اجتنابناپذیر است. «سوزان مالونی» خاطر نشان میکند که «طی دوران اوج جنگ ایران و عراق، درآمد نفتی سالانه ایران به کمتر از 6 میلیارد دلار- کمتر از ده درصد درآمد سال 2010 این کشور- رسید». این حکومت همیشه در انداختن مسئولیت مشکلات داخلی به گردن کشورهای خارجی موفق نبوده است، اما همیشه از تغییر سیاستهایش برای تخفیف تحریمها سر باز زده است.»
نتیجه گیری
هرچند گزارشه ای منعکس شده، نمونهای کوچک از نگاه های موجود در مراکز مطالعاتی غرب به ایران است و باید دامنه مطالعات این چنینی را وسعت داد؛ اما از مجموع آنچه گفته شد، نکات ذیل در مورد آخرین دیدگاههای مراکز مطالعاتی غرب و آمریکا در مورد جمهوری اسلامی ایران حاصل میشود:
1) غرب جمهوری اسلامی ایران را در رسیدن به اهداف راهبردی خود از جمله توسعه انرژی صلح آمیز هسته ای مقاوم میداند و یقین دارد که با فشارهای اقتصادی وارده، مسئولان نظام عقب نشینی نمیکنند. در عین حال در اوضاع کنونی، جریان سیاسی قدرتمندی را در ایران نمیبیند که بتواند راه مسالمت آمیزی با غرب دنبال کند تا از جدیت نظام در دستیابی به اهداف راهبردی خود کاسته شود. در این وضعیت، تمام امید غربیها بر فشار اقتصادی متمرکز شده تا دو نتیجه از آن حاصل شود: اولاً فشار اقتصادی از نظر آنان اهرمی است که چون مشکلات کلانی پیشروی اقتصاد ایران میگذارد، سبب اختلاف بین مسئولان شده و از این رهگذر، اتحاد آنان در رسیدن به اهداف راهبردی خدشه دار میشود و بنابراین هرچند جریان متمایل به غرب از صحنه سیاسی ایران به حاشیه رانده شده و نمیتواند در کاستن از جدیت ایران در رسیدن به اهداف خود اثرگذار باشد؛ اما فشار اقتصادی میتواند سبب اختلاف مسئولان شود و جدیت و اتحاد آنان را بشکند. ثانیاً فشار اقتصادی سبب نارضایتی اجتماعی شده و این نارضایتیها در کاهش حضور مردم در صحنه حمایت از نظام و مشارکت آنان در انتخابات مؤثر خواهد بود. در این وضعیت، زمینه توقف ایران بیشتر هموار میشود.
2)
غرب در مقابله با برنامه هسته ای ایران تمامی گزینه ها را بررسی کرده و به
نظر میرسد اکنون هیچ گزینه کلانی برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران
نداشته باشد، مگر اینکه با فشار اقتصادی بر ایران و سپس کاهش توان ایران،
شروطی را با مضمون توقف فعالیتهای هسته ای ایران به سود رونق اقتصادی
پیشروی جمهوری اسلامی قرار دهد و به عبارتی، هزینه توسعه برنامه هسته ای
ایران را بالا ببرد. چنانکه ریچارد هاس میگوید: «بهترین گزینه در وضعیت
کنونی، گزینه سوم است: شیوهای مرتبط با سیاستهای کنونی به این معنا که
باید تا آنجا که میتوانیم بر ایران فشار اقتصادی وارد کنیم؛ البته این
کار باعث نخواهد شد تا ایران برنامه هستهای خود را متوقف کند؛ اما
ایرانیها را به این نتیجه خواهد رساند که هزینه راهی که اکنون در پیش
گرفتهاند، بسیار زیاد است و بنابراین منطقی است که رفتار خود را تغییر
دهند.»
البته از گزینه های ترور و جنگ سایبری دشمن نباید غافل شد، چه اینکه هاس در راهکارهای خود نیز به این موضوع اشاره میکند. ریچارد هاس همچنین بر راه حل مذاکره نیز تأکید می کند تا ابزاری باشد که آمریکا را در افکار عمومی، صلحطلب نشان دهد.