خرمشهر را خدا آزاد کرد

در خیال خرمشهر که کنار کارون آرام نشسته بود ، هیچ صدای خمپاره ای نبود . نخلستانهایش صدای تانک را تا آنروز نشنیده بود ....

 تا آن روز شوم که خرمشهر ، خونین شد .

 دود تانک ها آسمان آبی شهر را تیره کرد و روز های خوب  شبیه شب های تاریک و ظلمانی شده بود صدای هیچ کودکی از خانه ها نمی آمد توپ های لاستیکی بچه ها  در وسط کوچه بدون هیچ حرکتی آرمیده بود صدای شر شر آب و همهمه زنهای شهر و دوره گردهای کوچه ها دیگر نبودند اما تا چشم می دید غبار بود و افتادن دیوارها و خرابی ساختمانهای شهر، مردان نبودند تا شهر را برای خانوانده خود آماده کنند و تا نکنه بچه کوچکی با پای پیاده بر کوچه قدم بگذارد و...

 اما دلیر مردان تاب تحمل این همه غبار را نداشتند و به فرمان ولایت جان تازه گرفتندو مرحله به مرحله در سال 61 آماده ورود به شهر خونین شدند

 

 وقتی شهر به دست جاودانان فتح شد نخل های سوخته ، نخل های  بی سرو هزاران گل پر پر شده و بسیجیان غرقه در خون در کوچه ،کوچه  شهر بر خاک سوخته بوسه زده بودند.

 دلیر مردان بیت المقدس   در هر مرحله ای از عملیات تا سوم خردا 61 مرگ را در هم کوبیده کربلا را زنده کردند مردان مرد ، آن جنگاوران جهاد که حقیقت را از میان شعله های آتش ربودند و ترس را در زیر خاک های خرمشهر مدفون کردند تا فتوت و چیرگی یاران ولایت برای همیشه برای همه آشکار شود