ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)
ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)

قصه های شهر هرت نوشته شفیعی مطهر

مغز مردم را بگیرید تا نیندیشند!!

     یکی از اندشمندان می گوید: روند عقب ماندگی و سیر قهقرایی ما از آن زمان آغاز شد که ما زحمت فکر کردن را به دیگران وانهادیم و خود به مصرف نتایج فکری دیگران عادت کردیم. یک ملت غیر فکور، حقیر و ذلیل است و یک قوم حقیر، شادی های حقیر، غم های حقیر، نزاع های حقیر و دارند. اگر مردمی، بزرگان، ذخائر و متفکران خود را نشناسد، باید منتظر هلاکت باشد.

هردمبیل شاه- حاکم شهر هرت- برای رفع نگرانی خود و اطمینان از عدم شورش مردم راه کارهایی را بررسی و اجرا کرده است. ببینیم بهترین راهکار عقیم کردن فکر مردم و سترون* شدن دشت اندیشه و باور ملت چیست؟  

 

نوشته شفیعی مطهر

**  از آغاز حکومت مشعشع و مقتدرانه اعلیحضرت قدر قدرت و قوی شوکت«هردمبیل» سال ها می گذشت و او با خیال راحت بر سرتاسر شهر هرت فرمانفرمایی می کرد. گزارش های متواتر گزارشگران و عوامل امنیتی حاکم از آن بود که:«سلطان به سلامت باشد، اوضاع، امن است و رعیت به دعاگویی قبله عالم مشغول می باشد.»     اما گاهی که قبله عالم پرخوری می فرمود، خواب هایی مبهم، آسایش ایشان را آشفته می کرد. خواب ها حاکی از خشم، نارضایتی، شورش و قیام ملت بود. برای چاره اندیشی درباره این توهّمات، روزی همه صاحب نظران، درباریان، مشاوران و عوامل خود را به حضور در دربار فراخواند و کوشید تا با«مدیریت مشارکتی» گره کور این مشکل را بگشاید.      اعلیحضرت هردمبیل پس از انجام مراسم دست بوسی توسط درباریان شروع به افاضه فرمودند که: «خوشحالیم که اوضاع کاملاً امن است. براثر پیشرفت های شهر هرت و رفاه بی نظیر مردم در ظلّ توجهات جناب ما و در سایه الطاف رعیت پرور ما، نزدیک است چشم دشمنان ما کور شده، از حدقه درآید. اقدامات اعجاز آفرین ما، جهانیان را به اعجاب واداشته است. اما گاهی خواب هایی پریشان، ما را نگران می کند. ما نگرانیم که نکند، این ملت، قدر نعمت وجود ما را ندانند، و براثر تحریک عوامل بیگانه و دشمنان سر به شورش بردارند و امنیت و آسایش ما را مخدوش سازند. لذا امروز شما را فراخواندم تا چاره ای بیندیشید و با تدابیر پیشگیرانه خود خیال مرا راحت کنید. باید راه کارهایی پیشنهاد و اجرا کنید که خاطر خطیر ما از هر جهت راحت شود و بتوانیم باز هم رؤیاهای شیرین ببینیم. سیاست های راهبردی شما باید به گونه ای باشد که غیر از بیداری، در رؤیاهای شیرین هم ببینیم که مردم برای دست بوسی ما صف کشیده اند!!  درباریان، اطرافیان و مشاوران هر یک تعظیمی کردند و پس از یک نطق غرّا درباره مدح و ثنای سلطان راهکارها و پیشنهادهای زیر را مطرح ساختند:  اولی گفت: اگر قبله عالم اجازه فرمایند چشم همه مردم را درآوریم، تا نتوانند دیگر جسارت به خرج دهند و علیه اعلیحضرت بشورند. این شیوه پیش از سلطنت ابد مدت قبله عالم نیز مرسوم بوده است. آقا محمد خان قاجار دستور داد تا هزاران نفر را کور کنند. شاه عباس کبیر علاوه بر کشتن صفی میرزا- فرزند بزرگ خود- پدر، دوبرادر و دو فرزند دیگرش را نابینا ساخت. 

دومی گفت: اگر اعلیحضرت اذن دهند دست های مردم را قطع کنیم؛ تا نتوانند احیاناً اسلحه به دست گیرند و شورش کنند.

سومی گفت: اگر سلطان صلاح بدانند پاهای مردم را ببریم تا نتوانند علیه سلطنت عدالت گستر و رعیت پرور قبله عالم به پاخیزند. 

چهارمی گفت: اگر خاطر خطیر منجی عالم و فخر همه امم تمایل ابراز فرمایند همه شورشیان و ناراضیان را از دم تیغ می گذرانیم تا ذره ای غبار غم و نگرانی بر سیمای تابناک اعلیحضرت ننشیند. سرورم مستحضرند که این رویه بارها در تاریخ تجربه شده و نتیجه آن قطعیت دارد. مثلاً شاه اسماعیل صفوی در سال 916 ق پس از فتح قلعه مرو، بیش از 10 هزار تن از ازبکان را به قتل رسانید.

سلطان سلیم اول- پادشاه عثمانی- 40 هزار تن از شیعیان آن نواحی از 7 ساله تا 70 ساله را قتل عام کرد. شاه عباس در سال 1024 به گرجستان درآمد و در ظرف 20 روز قریب 70 هزار تن از مردم را قتل عام کرد. قتل عام مغولان و تاتارها و دیگر جهان گشایان معروف و مشهور است.

پنجمی که ظاهراً با خشونت و شیوه های خشن و خون ریزی میانه ای نداشت گفت: اگر سرور و پیشوای بزرگ ما صلاح بدانند ما می توانیم با افزایش مالیات ها و باج ها و خراج ها، و گران کردن ارزاق و نیازمندی های مردم، آنان را بیچاره، محتاج و درمانده کنیم تا توان و قدرت قیام و شورش را از دست بدهند.

راستی یادم رفت یاد آوری کنم که اعلیحضرت هردمبیل علاوه برمشاوران داخلی یک مشاور عالی خارجی از شهر «سیلگنا» آورده بود که وجود او را از همه مخفی نگاه داشته بود و محرمانه با او مشورت می کرد و معمولاً حرف آخر را او می زد.

اعلیحضرت هردمبیل همان طور که نظریات و پیشنهادهای مشاوران چاپلوس خود را می شنید، زیر چشمی مشاور عالی خود را- که با لباس مبدل بین درباریان ایستاده بود- نگاه می کرد و از خطوط چهره او چنین فهمید که او هیچ یک از پیشنهاد ها را نپسندیده است. لذا در پایان مجلس مشورتی و نشست مشارکتی! اعلیحضرت هردمبیل با روی درهم کشیدن عدم رضایت خود را از راه کارهای آنان اعلام کرد. سلطان، مشاوران را مرخص فرمود تا بازهم بررسی کنند و راه حل های بهتری ارائه نمایند.

پس از رفتن مشاوران و درباریان، مشاور عالی و ویژه را فراخواند و علت رد پیشنهادهای ارائه شده، و راه حل نهایی را جویاشد. مشاور ویژه گفت:

-همه راهکارها خوب و کارگشاست: اما مسکّن و موقّتی است. ضمناً زمان این شیوه ها هم گذشته و در مقطع زمانی فعلی این راهکارها جواب نمی دهد.

سلطان گفت: پس چه کنیم؟

مشاور عالی گفت: بهترین کار و ژرف ترین راهکار این است که «مغز مردم را بگیریم تا نیندیشند!!» هرمبیل شاه پرسید: چگونه مغز مردم را درآوریم که زنده بمانند؛ اما نتوانند بیندیشند؟

مشاور با لبخندی پاسخ داد: نیاز به بیرون آوردن مغز مردم از کاسة سرشان نداریم! کافی است که اجازة فکرکردن و اندیشیدن به آنان ندهیم و برای نهادینه کردن این روش باید مردم عادت کنند بدون اظهار نظر و اندیشه، از همه فرمان ها و رهنمودهای اعلیحضرت کاملاً تبعیت و اطاعت نمایند و هیچ کس اجازه نقد، سؤال، اعتراض و استدال نداشته باشد. و البته هیچ صاحب نظر دیگری هم در هیچ نقطه شهر هرت، هیچ اظهار نظر متفاوت با نظر اعلیحضرت مطرح نکند، که مبادا مردم مجبور شوند برای مقایسه نظریات مختلف فکر کنند!!

این راه حل توسط همه پذیرفته و سال های سال با موفقیت اجرا شد، تا این که ................  

 

 

   نوشته شفیی مطهر  

نظرات 1 + ارسال نظر
معصومه کیانپور دوشنبه 29 مهر 1387 ساعت 22:57 http://kabootareharam.blogsky.com/

سلام و درود
خواندم و استفاده کردم
من هم با دلتنگی هایم به روزم
ممنون میشوم سر بزنید .
پایدار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد