ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امور تربیتی، یادگار شهید رجایی است، تقویت این نهاد از دغدغههای شهید باهنر بود. ایده آن دو بزرگوار این بود که در امر تعلیم و تربیت نوآوری بشود؛ یعنی تزکیه پیش از تعلیم و برتر از آن قرار گیرد و انسانهایی فرهیخته تربیت شوند تا جامعهای اسلامی داشته باشیم.
در سالهای نخست انقلاب که گروهکها مدارس را به آشوب کشیدند و پیروان مکتبهای گوناگون کوشیدند تا مدارس را پایگاه نشر و اندیشه خود سازند و در نتیجه، نیروی نوجوان و جوان را صرف پیادهسازی برنامههای خود کنند، تعداد اندکی از معلمان نیز با این گروهکها همکاری کردند و با نفوذ در دانشآموزان، کوشیدند مدارس را به تعطیلی بکشانند.
امور تربیتی، یادگار شهید رجایی است، تقویت این نهاد از دغدغههای شهید باهنر بود. ایده آن دو بزرگوار این بود که در امر تعلیم و تربیت نوآوری بشود؛ یعنی تزکیه پیش از تعلیم و برتر از آن قرار گیرد و انسانهایی فرهیخته تربیت شوند تا جامعهای اسلامی داشته باشیم.
در سالهای نخست انقلاب که گروهکها مدارس را به آشوب کشیدند و پیروان مکتبهای گوناگون کوشیدند تا مدارس را پایگاه نشر و اندیشه خود سازند و در نتیجه، نیروی نوجوان و جوان را صرف پیادهسازی برنامههای خود کنند، تعداد اندکی از معلمان نیز با این گروهکها همکاری کردند و با نفوذ در دانشآموزان، کوشیدند مدارس را به تعطیلی بکشانند.
مربیان تربیتی که تازه وارد آموزش و پرورش شده و آمده بودند با انرژی و انگیزهای مثالزدنی، نسل آینده را بسازند، تحت تأثیر اوضاع، مجبور شدند سیاسی رفتار کرده، یارگیری کنند و با تشکیلات خاص مثل انجمنهای اسلامی دانشآموزان و بسیج و... بیشتر کار کنند و آنها را تقویت کنند. در نتیجه کمکم از دانشآموزان میانه و کمتر فعال، فاصله گرفتند و با دانشآموزان سیاسی مخالف هم درگیر شدند.
معلمان مزاحم را شناسایی و با آنها برخورد کردند و مدیران مدارسی که بیش از اندازه صبور بودند نیز مورد مخالفت مربیان قرار گرفتند. در این مرحله، کم نبودند مربیانی که معجزهگرانه و پیامبروار، فرزندان این مملکت را به سوی هدایت پیش میبردند ولی کم هم نبودند آنانی که با عملکرد ضعیف و تنشآفرین، خود را به سمت انزوا پیش میبردند. این مرحله تثبیت انقلاب بود.
جنگ تحمیلی آغاز شد، شور جهاد و مبارزه هم دانشآموزان را به صحنه کشاند و هم مربیان پرورشی با شور و شوق زایدالوصفی به میانداری مشغول شدند، هر دو گروه، دوشادوش یکدیگر روانه جبههها شدند، علیه اشغالگران جنگیدند و شمار بسیاری از هر گروه به شهادت رسیدند. در این مرحله، جایگاه ویژهای برای مربیان وجود داشت، راه، روشن بود و خط حرکت مشخص.
اما، جنگ تمام شد، روشهای زندگی مردم تغییر کرد، دغدغههای جامعه به سمت و سوی مسائل اقتصادی و رفاهی تغییر جهت داد و به دنبال آن، نیازهای روانی و معنوی دانشآموزان نیز تحت تأثیر شرایط جدید، تغییر کرد. در این مرحله، مربیان آنگونه که انتظار میرفت، نتوانستند با انعطافپذیری و درک شرایط برنامههای بهروزتری را ارایه کنند و جاذبه لازم را داشته باشند. برخی از آنان منفعل به سمت و سوی ایدههای محصلان و در راستای خواستهای آنان رفتند و برخی نیز به جزماندیشی مقبولیت خود را از دست دادند. شماری از مربیان نیز با تواناییها و استعدادهای فردی، خوش درخشیدند و آثاری ماندگار از خود بر جای نهادند.
شاید بتوان عوامل پدید آورنده این مشکل را در گزینش اولیه جستجو کرد که به علاقه و تخصص کمتر توجه شده بود و مدرک تحصیلی مرتبط به اندازه کافی وجود نداشت.
از سوی دیگر، روشهای تربیتی مورد نظر نظام تعلیم و تربیت، مدون نبود و آنچه نوشته بود، در حد کلیات و رهنمودهای اساسی بود و هسته مرکزی قوی که بتواند هر زمان متناسب با تغییرات شرایط فرهنگی و اجتماعی، راهکارهای جدیدی ارایه کند، وجود نداشت.
شرح وظایف مربیان پیرامون محور تربیت افراد متمرکز نشده بود و بیش از آنکه به عمق پرداخته شود، حیطه وظایفی گسترده و با تنوع مسئولیت انتخاب شده بود. کارهای تبلیغاتی، مراسم و ... نیز طاقتفرسا شده بود.
خلأ مهم را میتوان در کمبود آموزش ضمن خدمت کاربردی و مؤثر نیز جستجو کرد و از سوی دیگر، حجم کار مربیان پرورشی بیش از توان یک نفر بود، نسبت دانشآموز به مربی بیش از توان رسیدن به هدف بود.
در برخی از مقاطع زمانی، معاونان پرورشی وزارت آموزش و پرورش بیش از آنکه تحصیلات و تجربه و انگیزه پرورشی داشته باشند، صبغه سیاسی و عناوین اجتماعی داشتند. آنان به علت گرایشهای سیاسی بر بخشی از مربیان نفوذ نداشتند و از سوی دیگر، با نداشتن شناخت از روحیات جوانان، قدرت جذب دیگران را نیز نداشتند. به دنبال آن، افرادی که متولی تعلیم و تربیت بودند، از امور تربیتی به عنوان فرزند انقلاب (که خودشان نامش را رستم گذاشته بودند) فاصله گرفتند و برای آنان محدودیت ایجاد کردند.
مربیان پرورشی که از یکسو، پایگاه و عزت خود را از دست میدادند و از سوی دیگر، حجم کار زیاد، ابهام در شرح وظایف و شیوههای کاربردی آنان را کلافه کرده بود، به انتخاب مشاغل آموزشی و اداری روی آوردند، مدیریت مدارس و سمتهای اداری را به عهده گرفتند و جالب این که برخی از ایشان نیز خود به مخالفت با شیوههای مربی تربیتی و پرورشی پرداختند.
بیتجربگی و نداشتن تجربه اندکی از مربیان، باعث شد تا برای تربیت محصلان. دست به حرکاتی عجیب و غریب بزنند که این نیز به نوبه خود، زمینه تبلیغات منفی برای امور تربیتی را فراهم کرد.
امور تربیتی هنوز به خود نیامده بود و روشهای جدید را پیش نگرفته بود، برای خلاصی از سردرگمی، به سوی مراسم، برگزاری جشنها، گردهماییها و ... حرکت کرد. نیروها درگیر تدارکات مراسم شدند و تشکیلات بزرگ و هزینهها، زیادتر شد.
خبر این بود: «امور تربیتی در امور آموزشی ادغام شد».
و پس از چند سال، «تربیت بدنی در امور تربیتی ادغام شد».
در هر صورت، امور تربیتی و پرورشی مدارس، با هر نام و عنوان و تشکیلاتی که به کار بپردازد، هم کارش مقدس است، هم مفید و هم ضروری؛ به شرط آنکه تحقیقات گستردهای درباره نیازهای نسل جدید، ویژگیهای مخاطبان، روحیات و دغدغههای فکری آنان، انجام شود.
الگوهای تربیتی متناسب با موارد نامبرده و سازگار با آرمانها و اهداف مذهبی و ملی شناسایی شود. راهکارهای عملی و کاربردی تربیتی متناسب با زمان و روحیات نسل جدید، یافته شود. مربیان مداوم در کلاسهای آموزشی و بازآموزی به یادگیری بپردازند.
سازمان و تشکیلات امور تربیتی متناسب با شرایط روز باشد و همواره با انعطافپذیری اصلاح شود.
همه اینها مهم است، ولی از همه مهمتر، این که معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش، باید یک فرد متخصص متعهد باشد، نه یک شخصیت سیاسی که در ستاد انتخابات عمرو و زید فعال بوده؛ فردی که بتواند همه فرزندان انقلاب را زیر بال و پر خود بگیرد، کار را بشناسد و بین مربیان پرورشی مشروعیت داشته باشد.
کار مهم است. مسئول لایق لازم است و بودجه و اعتبارات کافی میخو
با سلام
وبلاگ زیبایی دارید. چنانچه مایل به تبادل لینک با من هستید ابتدا وبلاگ مرا با نام دلخواه خودتان در وبلاگ خود لینک کنید بعد در وبلاگم به من اطلاع دهید تا بلافاصله شما را لینک کنم.
با تشکر