با توجه به شبهاتی که آقای هاشمی در جلسه هیات امنای دانشگاه به اصطلاح آزاد اسلامی
مطرح کرده بود که شاید نظام ما بعدا ولایت فقیه نداشته باشد لذا این سئوال پیش می آید که ::
آیا بحث ولایت فقیه بعد از انقلاب به وجود آمده و تداوم انقلاب اسلامی بدون آن ممکن نبوده است؟
پاسخ :
سیر تاریخی نشان می دهد که ولایت فقیه از غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح بوده و ریشه قرآنی و ریشه در احادیث ائمة معصومین علیهم السلام و کلمات فقهای بزرگ شیعه دارد و اینطور نیست که بعد از انقلاب به وجود آمده باشد. و اصل امامت و ولایت و رهبری در شیعه یک اصل بنیادین است و ادامه حیات انقلاب اسلامی بدون ولایت فقیه ممکن نبوده، زیرا مشروعیت تمام کارها و مسئولیتها در جامعه اسلامی به ولایت فقیه است. به علاوه این حکم فطرت و عقل همة انسانها است، که کار را به کاردان واگذار میکنند. بنابراین آن که حکومت اسلامی داشته باشیم و احکام الهی در جامعه به اجرا درآید و کشور براساس آموزههای دینی اداره شود و عدالت اسلامی بسط یابد و چارهای جز حاکمیت انسان اسلامشناس خداترس باتقوا و مدیر و مدبر که مردم او را بشناسند و به او علاقهمند باشند نخواهد بود.
این چنین نیست که ولایت فقیه بعد از انقلاب به وجود آمده باشد، بحث ولایت فقیه از شروع عصر غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروز بین فقها مطرح بوده است و مرحوم احمد نراقی از فقهای بزرگ میگوید: ولایت فقیه فیالجمله بین شیعیان اجماعی است و هیچ یک از فقها فیالجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است.[1] بنابراین در اصل ولایت فقیه هیچگونه اختلافی نیست تنها در محدوده اختیارات ولی فقیه اختلاف نظر وجود دارد. از این رو در عصر غیبت که از سال 329 هجری قمری آغاز گردیده ولایت فقیه استمرار امامت شمرده میشود و فقیه به عنوان نماینده و جانشین امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهبری و زعامت جامعه اسلامی را عهدهدار است. بنابراین نه ولایت فقیه بعد از انقلاب مطرح شد و نه امام خمینی (قدس سره) مبتکر این نظریه بود بلکه از آغاز غیبت امام زمان(عج) بین فقهای شیعه مطرح بوده است و امام یکی از فقهایی است که آن را مطرح و البته توفیق اجرای آن داشته اند. برای اثبات قدیم بودن این بحث در اینجا به طور اجمال به نظریات بعضی از فقها اشاره میشود.
1. در قرن پنجم هجری قمری فقهای بزرگی چون شیخ مفید (383 ـ 413 هجری قمری) و شیخ طوسی ظهور یافتند که در آثار خود صریحاً از اصل ولایت فقیه جانبداری کردهاند و شیخ مفید میفرماید: خداوند متعال اجرای حدود الهی را به عهده معصومان علیهم السلام گذاشته است و آن بزرگواران در زمان غیبت این منصب را به فقیهان واگذار کردهاند. هرگاه امام معصوم -علیه السلام- غایب باشد فقیهان عادل که دانشمند با فضیلت و دوراندیش باشند، همانند امام -علیه السلام- ولایت دارند.[2]
2. شیخ طوسی در باب ولایت فقیه میگوید: تنها کسانی میتوانند میان مردم حکم کنند که امام معصوم -علیه السلام- به آنان اجازه داده باشند معصومان نیز در زمان غیبت این منصب را به فقیهان شیعه واگذار کردهاند.[3]
3. در قرن ششم ابن ادریس حلی میگوید: ائمه همه اختیارات خود را به فقهای شیعه واگذار کردهاند.[4]
4. محقق کرکی سال ( متولد: 940 هـ ق): فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامعالشرایط که از آن به مجتهد تعبیر میشود از سوی امامان معصوم علیهم السلام در همه اموری که نیابت در آن دخالت دارد نایب است.[5]
5. جواد بن محمد حسین عاملی ( متولد: 1226 هـ ق): فقیه از طرف صاحب امر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منصوب و گمارده شده است و بر این مطلب عقل و اجماع و اخبار دلالت میکند.[6]
6. ملا احمد نراقی ( م: 1245 هـ): آنچه که پیامبر -صلی الله و علیه سلم- و امام -علیه السلام- ولایت دارند فقیه نیز ولایت دارد مگر مواردی که به اجماع و نص از حوزه ولایت فقیه خارج شوند.[7]
7. صاحب جواهر ( م: 1266 هـ): از عمل و فتوای اصحاب در ابواب فقه عمومی ولایت فقیه ایستفاده میشود بلکه شاید از نظر آنان این مطلب از مسلّمات یا ضروریات و بدیهیات باشد.[8] نیز ایشان می گوید: نظر من این است که خداوند اطاعت از فقیه را به عنوان اولی الامر بر ما واجب کرده است مسأله ولایت عامه فقیه به قدری روشن است که نیازی به دلیل ندارد.[9]
8. آیت الله بروجردی: ( م: 1382 هـ ق): فقیه عادل برای انجام کارهای مهمی که عموم مردم با آن دست به گریبانند منصوب شده است.[10]
9. امام خمینی (قدس سره) در ادامه مباحثی که فقها در طول تاریخ داشتند میفرماید: فقها از طرف ائمه علیهم السلام در همه مواردی که ائمه علیهم السلام در آن دارای ولایت هستند ولایت دارند و همه اختیارات پیامبر -صلی الله و علیه سلم- و امام -علیه السلام- در حکومت و سلطنت برای فقیه ثابت است.[11]
نیز ایشان میفرماید: موضوع ولایت فقیه چیز تازهای نیست که ما آورده باشیم بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است.[12]
ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد ولایت فقیه یک چیزی است که خداوند تبارک و تعالی درست کرده است همان ولایت رسول الله است. شما اطلاع ندارید میگوییدولایت فقیه نداریم ولایت فقیه از روز اول تا حالا بوده زمان رسول الله-صلی الله و علیه سلم- هم بوده است.[13] همچنین ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیهای است که خداوند تبارک و تعالی داده است. اسلام ولایت فقیه را واجب کرده است و مخالفت با ولایت فقیه تکذیب ائمه علیهم السلام و اسلام است.[14]
بنابراین سیر تاریخی نشان می دهد که ولایت فقیه از غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح بوده و ریشه قرآنی و ریشه در احادیث ائمة معصومین علیهم السلام و کلمات فقهای بزرگ شیعه دارد و اینطور نیست که بعد از انقلاب به وجود آمده باشد. و اصل امامت و ولایت و رهبری در شیعه یک اصل بنیادین است و ادامه حیات انقلاب اسلامی بدون ولایت فقیه ممکن نبوده، زیرا مشروعیت تمام کارها و مسئولیتها در جامعه اسلامی به ولایت فقیه است. به علاوه این حکم فطرت و عقل همة انسانها است، که کار را به کاردان واگذار میکنند. بنابراین آن که حکومت اسلامی داشته باشیم و احکام الهی در جامعه به اجرا درآید و کشور براساس آموزههای دینی اداره شود و عدالت اسلامی بسط یابد و چارهای جز حاکمیت انسان اسلامشناس خداترس باتقوا و مدیر و مدبر که مردم او را بشناسند و به او علاقهمند باشند نخواهد بود. در همین رابطه دو کلام امام خمینی (قدس سره) را نقل میکنم و مطلب را به پایان میرسانم.
اگر ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. اگر به امر خدا نباشد رییس جمهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است وقتی غیر مشروع شد طاغوت است طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.[15]
واضح است که اگر حکومت با جمیع شوون آن و ارگانهایی که دارد تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارک و تعالی شرعیت پیدا نکند، اکثر کارهای مربوط به قوه مقننه و قضاییه و اجرایه بدون مجوز شرعی خواهد بود و اگر بدون شرعیت الهی کارها را انجام دهند. دولت با جمیع شوون طاغوتی و محرّم خواهد بود و لذا تعیین خبرگان و فقیه کارشناسان از تکالیف بزرگ الهی است.[16]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، آیت الله جوادی آملی، قم، مؤسسة اسراء، 1378.
2ـ ولایت فقیه، حسین ممدوحی، دفتر تبلیغات اسلامی قم.
[1]ـ نراقی، مولی احمد، عوائد الایام، قم، مکتبه بصیرتی، 1408ه ق، ص 186.
[2]ـ مفید، المقنعه، قم، موسسه نشر الاسلامی لجماعه المدرسین، 1406ه ق، ج 10، ص 675.
[3]ـ طوسی، نهایه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1390ه ق، ص 301.
[4]ـ ابن ادریس، سرایر، قم، موسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، 1410ه ق، ج 2، ص 25.
[5]ـ الکرکی، علی بن الحسین، رسایل، ج 1، ص 142.
[6]ـ الحسینی العاملی، سید محمدجواد، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، قم، موسسه آل البیت، بیتا، ج 10، ص 21.
[7]ـ عواید الایام، پیشین، ص 187.
[8]ـ نجفی، محمد حسن، جواهر الاحکام، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م، ج 16، ص 178.
[9]ـ جواهر الاحکام، پیشین، ج 15، ص 421، ج 21، ص 395.
[10]ـ بدر الزاهر، ص 52.
[11]ـ خمینی، روح الله، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان، بیتا، ج2، ص488.
[12]ـ خمینی، روح الله، ولایت فقیه، قم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص 172.
[13]ـ صحیفه نور، ج 6، ص 95.
[14]ـ همان، ج 6، ص 118و 161.
[15]ـ همان، ج 5، ص 31.
[16]ـ همان، ج 17، ص 103.