ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)
ستوده  مرند

ستوده مرند

در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد ، و نه پستانی تا او را بدوشند .حضرت علی (ع)

کلامی را کلام از دل برآید


شب نشینی با بزرگان واقعا عالمی دارد . دیشب برای من از اون شبها بود چرا که با یکی از شعرای ایران زمین از غطه

زنجان چند ساعتی با هم بودیم ایشان کسی نبود الا کلامی شاعر توانمند اهل بیت عصمت و طهارت ایشان از ما از

اوضاع و احوال شهرم می پرسد و ما از چگونگی شعر گفتنش و دیدارش با رهبر فرزانه انقلاب از جبهه پرسیدیم و از

دوستانش و ایشان چه انسان بزرگواری بودند و ما فقط از تلویزیون او را دیده بودیم و فکر نمی کردیم که چقدر ایشان به

ولایت عشق دارند اما کلام کلامی واقعا در دل و جان نفوذ می کرد اصلا فکرش را نمی کردم که ایشان به جبهه رفته

باشند و ایشان چه خاطره هایی که از جبهه برایمان می گفت هم رزمنده بود هم خانواده شهدا باز از او پرسید و او چه

خوب جواب می داد و سرانجام جمله زیبای آقا را برایمان تعریف کر د که فرموده بود : ( کلامی راکلام از دل بر آید )

و جالب اینکه ایشان مثل یک تئوریسین سیاسی چه خوب حرف می زد و نتیجه می گرفت . ومن در دلم می خواستم که

زمان فراق نرسد ولی چه کنم که آن 5 یا 6 ساعت مثل برق گذشت .

آغاز بیست ونهمین سالگرد پیروزی انفلاب

12 بهمن سال 57 هیچ وقت از ذهنم فراموش نمی شود ساعت 8 صبح روز 12 بهمن همه فامیل و تعداد بیشتری از همسایه ها در منزل ما جمع شده بودند آخه آن زمان در کوچه عریض و طویل ما فقط دو تلویزیون در کوچه ما بود یکی در خانه ما و دیگری در منزل نانوای محله

بالاخره همه آمده بودند تا آمدن امام خمینی (ره) را که از تلویزیون قرار بود بصورت زنده پخش شود را نگاه کنند ساعت مقرر فرا رسیده بود در 5/1 ساعت حضور اهالی در خانه فقط سکوت حاکم بود و همه دعا می کردند که زودتر آقا برسه
می دیدم وقتی هواپیمای حامل آقا در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست و بعد از مدت کمی آقا را از تلویزیون نشان
داد همه صلوات می فرستادند و.گریه می کردند و اینبار نه از زخم بلکه از شوق شادی بود مدتی نگذشت که تلویزیون برنامه دیدار یار را قطع کرد و بجای آن عکس شاه را نشان داد همه عصبانی شده بودند و بیشتر طول نکشید که یکصدا همه باهم رفتیم خیابان .گویی به همه گفته بودند که اگر برنامه را قطع کنند بیدرنگ به خیابانها بریزید و مرگ بر شاه سر دهید

آنروزها همه خدایی بودند ایکاش رحم ومروت و انصاف سالهای 57 یا 58 را مردم داشته باشند و بهم دیگر کمک کنند

سالگرد این انقلاب عظیم را به همه تبریک می گویم

نامید مباش


زمانی که نا امید شدی به یادآور که تاریکترین ساعت شب نزدیکترین لحظه به طلوع خورشیده

امان از رقص روزگار


زندگی زد ؛آدم رقصید .

آدم رقصید ؛ زندگی عرق کرد .

زندگی عرق کرد ؛ آدم چایید .

آدم چایید ؛ زندگی تب کرد .

زندگی تب کرد ؛ آدم لرزید .

آدم لرزید ؛ زندگی ترک برداشت ؛

زندگی ترک برداشت و سرانجام ....... هیچ کس درد آدم را نفهمید

هفت قانون شاد بودن



-1 متنفر نباش - 2- نگران نباش - 3- ساده زندگی کن - 4- کم خواب باش - 5- یک دنده نباش

6 - همیشه بخند - 7- یه دوست خوب مثل من داشته باش

عشق به امام


قصه عشق ما را بایستی با غروب بود تا دانست
آسمان در فراق یار مى‏گرید و علقمه از بودن خود در سرزمین عاشقى شرمنده مى‏شود که

روزى عباس مشک بر دوش گرفت تا جرعه جرعه عشق را در آن بریزد و عطش را از جگرهاى تشنه کودکان بردارد .
و عباس، علمدار وفا، نهر علقمه را تا قیام قیامت‏شرمنده خویش ساخت و عشق را رنگى دیگر بخشید .

عباس و عشق، عباس و علقمه، عباس و دست‏هاى از تن جدا، عباس و سینه‏اى پرتیر، با مشکى که سوراخ بر زمین افتاده است . هیهات از این سینه‏اى که آماج تیرها قرار گرفته است .

راه باز کنید، و از براى هر قدمش گل یاسى بر زمین بنهید

ملائک! بال در بال هم بنهید و گستره آسمان را پر کنید;
با چشمانى به وسعت اقیانوس‏ها و اشکى به وسعت‏باران‏ها!
اى خاک! اى سرزمین کربلا! این جا چه مى‏گذرد؟
حسین عمرى سوخته است در شنیدن نام «اخا» از برادرش: « یا اخا ادرک اخاک ‏»
و سوز عشق آرام مى‏گیرد .
این چه جمعى است که نهر علقمه از آن بر خود مى‏لرزد;
سویى رسول‏الله ... سویى على ... سویى حسن و فاطمه; حسین مى‏آید .
و سرزمین نینوا از شیون ملائک پر مى‏شود: « الآن انکسر ظهرى و قلت‏حیلتى ...»

چکار کنم خدایا


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

پیام


خداوندا

تو یی پناه بی پناهان

گنهکارم ز کرده پشیمانم

تویی دوای دردمندان

تو غفاری و تو ستاری

تویی همیشه در کنارم

امیدت را مگیر از من بجز تو تکیه گه ندارم